شعر در مورد کشمش ، و غوره و اشعاری از شاعران بزرگ درباره کشمش
شعر در مورد کشمش
شعر در مورد کشمش ، و غوره و اشعاری از
شاعران بزرگ درباره کشمش همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل
تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
دل را که هزار باره در خون کشمش
وقت است که در خطه بیچون کشمش
وان شاهد پردگی که جان دارد
نام مویش گیرم ز پرده بیرون کشمش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد کشمش
زلف تو، که صد سینه ز دل خالی کرد
بر قامت همچون الفت دالی کرد
گفتم: کشمش ببند، متواری شد
سر در کمرت نهاد و که مالی کرد
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ساز ، تار و سه تار و آواز و ساز زدن از حافظ و مولانا
شعر درباره کشمش
زضعف ناله نمی آید و نمی کشمش
بیا بیا بکش او را کشان کشان برسان
فراق لعل لبش خون من بخواهد ریخت
بیا و زان دهنش جان من امان برسان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر برای کشمش
دل را که هزار باره در خون کشمش
وقت است که در خطه بیچون کشمش
وان شاهد پردگی که جان دارد نام
مویش گیرم ز پرده بیرون کشمش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در باره کشمش
نقد جان بر سر سودای جنون باخته ایم
ایمن از وسوسه عقل زیان کار شدیم
پا کشیدیم فروغی ز در مسجد و دیر
فارغ از کشمش سبحه و زنار شدیم
شعر درمورد کشمش
من این دل سودازده بالله که نخواهم
بیرون کشمش با رگ و با ریشه ز پیکر
بفروشمش ار کس خرد از من به زر و سیم
کامروز همم سیم به کار آید و هم زر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر با کلمه کشمش
دست در دامن او می زنم و می کشمش
تا بر غم سر من سر ننهد در پایش
عجب آنست که در بزم ریاحین گل را
زیر شمشاد نشانند و تو بر بالایش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر با کلمه ی کشمش
به زور می کشمش چون کمان از انکه برو
جز استخوان و پی و پوست هیچ چیز نماند
به مرکبیم مدد ده ازان که نیست مرا
بدست لاغری جز قلم که بتوان راند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد کشمش
چون ز تو فانی شدم و آنچ تو دانی شدم
گیرم جام عدم می کشمش جام جام
جان چو فروزد ز تو شمع بروزد
ز تو گر بنسوزد ز تو جمله بود خام خام
بیشتر بخوانید : شعر در مورد سکوت ، در برابر ظلم و ظالم و سکوت عشق و شب و عاشقانه
شعری درباره کشمش
به ننه بزرگم تعارف زدم ببرمت بازار گفت
دنبال دوستامم بریم،
الان ی اکیپ پیرزن ریختم عقب ماشین
هی نخودکشمش میدن بهم و نوبتی نصیحتم میکنن!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی کشمش
پشه اومد رو گردنم نشست،
اومدم بکشمش گفت نکش من رژیم دارم.
فقط اومدم بو کنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر کودکانه در مورد کشمش
یه آقاهه (مثلا کارشناس باستان شناسی) میگفت :
از قدیم تا حالا شکل ساعت ها عوض شده
ولی کاربردشون تفاوت نکرده !!!!!!!!!!!!!!
یکی نیس بش بگه آخه کشمش مگه کاربرد ساعت قراره تغییر کنه؟؟؟؟
توقع داری بلند شه برات نیمرو درست کنه ؟؟ 😐
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر مفهومی در مورد کشمش
یه پشه اومده پیشم نمیدونم
از پشه های پیشکسوتِ تابستونه
بهش احترام بزارم یا ازاین تازه به دوران رسیده های بهاره
بزنم بکشمش!!
بیشتر بخوانید : شعر در مورد رفتن ، دوست و یار و سفر و کربلا و عشق و رفتن از دنیا
شعرهای کودکانه در مورد کشمش
یکی می ره به شیرینی فروشه می گه
این شیرینی کشمشیا چرا توش کشمش نیست؟
یارو میگه شما شیرینی ناپلئونی می خرین
لای هر کدومش ناپلئونه؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر با کشمش
گردو می گه به کشمش : میای بریم به گردش ؟
کشمش می گه: نه جونم نه جونم.
فکر نکنم بتونم اون روزا انگور بودم جوون وپرزور بودم
حالا شدم شکسته انگور باز نشسته !!!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد غوره
تمام هم وغم کوچه های عبور
صدای قدم های توست
که درگذرند
صدای قدم های توست
که درگذرند
همیشه التهاب
یک قدم مانده به من
سکوت سایه های خیالسیت
که میگذرند
.
.
.
.
یک قدم مانده به من
سکوت سایه های خیالسیت
که میگذرند
.
.
.
.
وقسمت نارنج
از درخت تو بود
از درخت تو بود
و غوره تقدیر هم
نصیب من است
نصیب من است
مویز شد تمام علت دل
وشیره انگور شد دوای دلم
.
.
.
.
.
.
به کوچه های عبورت
که می نگرم
هوای خیالت
به ناز میگذرد
که می نگرم
هوای خیالت
به ناز میگذرد
شگون نداشت
اعتصاب دلم
اعتصاب دلم
رقم زدند
جرم ناکرده مرا
جرم ناکرده مرا
به دار مکافات عقل
گام گام می بردند
گام گام می بردند
تو بودی
در حاشیه
نگاهت هم
در حاشیه
نگاهت هم
مرا
به وادی اکنون
به وادی اکنون
بیشتر بخوانید : شعر در مورد دخترم ، تاج سرم با تو سخن می گویم و دنیا محل گذر است
شعر در مورد کشمش از شاعران بزرگ
نقد جان بر سر سودای جنون باختهایم
ایمن از وسوسهٔ عقل زیان کار شدیم
پا کشیدیم فروغی ز در مسجد و دیر
فارغ از کشمش سبحه و زنار شدیم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر معروف در مورد کشمش
آن یکی طشتکی پر از کشمش
وان دگر یک طبق ز خرمانا
آن یکی ظرفی از پنیر به دست
وان دگر ماست با کره نانا
شعر در مورد کشمش
زلف تو، که صد سینه ز دل خالی کرد
بر قامت همچون الفت دالی کرد
گفتم: کشمش ببند، متواری شد
سر در کمرت نهاد و که مالی کرد
اوحدی
اوحدی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دل را که هزار باره در خون کشمش
وقت است که در خطهٔ بیچون کشمش
وان شاهدِ پردگی که جان دارد نام
مویش گیرم ز پرده بیرون کشمش
عطار
عطار
Comments
Post a Comment